ساویناساوینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

پرنسس مامی و ددی (ساوینا)

16 ماهگی فرشته مامان

  سلام به روی ماهت عزیزم ورودت به ١٦ ماهگی تبریک میگم عاشقتم نفس مامانی روز به روز داری ماشاالله بزرگ بزرگتر میشی دل من و بابایی و با شادی و خنده پر میکنی با این شیطنت هات آخ که در روز دلم می خواد همش گازت بگیرم همش بغلت کنم  بچسبونم به خودت   توام که چقدر از این کار عشقولانه خوشت مییاد این روزا با این که دخمل نازم شیر مامانیش و نمی خوره ولی مامانیش و با تمام وجود دوست داره شبا تا مامانیش و بغل نکنه خوابش نمی ره تا دست مامانیش و نگیره  خیالش راحت نمی شه. قربونه دختر با احساس خودم برم با تمام وجود دوست دارم عزیز دلم. ...
10 بهمن 1390

خرید واسه ساوینای نازم

  سلام شیطون مامی.. از کارا و خریدای این ماه واست بگم.: این ماه بابایی برات یه  لوگو (خونه سازی ) خرید و دختر گل مامان هم حسابی ازش استقبال کرد و همش دست مامی و میگیره میاره میشونه که براش دیوار وخونه ............ بسازه. تازگی ها دارم رنگ زرد و باهات کار می کنم.  هر چی که رنگ زرد ه میزارم جلوت. بهت می گم ساوینا این چه رنگیه؟ می گم زرد. درسته الان نمی تونی بگی زرد ولی زود زود یاد بگیری عزیزم.   یه چیزه  دیگه که بابا جون برات خریده یه کتاب جلد سخته   که خیلی دوسشون داری . همش راجع به حیووناست با شکل هاشون و هم با شعرهای ...
8 بهمن 1390

سهل انگاری مامان حواس پرت .......

  سلام عزیز دلم . عروسک نازم. مامانی بعضی وقتا یه کارای می کنه هاااااااااااااااااااا. هفته پیش که شمال بودیم آخرین روزی که خواستیم برگردیم صبح زود بلند شدم که واست شیر و عسل درست کنم بیارم بخوری. گرم که کردم یه ذره مزه کردم ببینم داغ نباشه . یه خورده که مزه کردم دیدم مزه عجیبی میده فهمیدم که خراب شده سریع تاریخش و نگاه کردم واااااای تاریخ شیر مال ١٠ روز پیش بود بچه ها شب قبل که رفتن شیر بگیرن نگاه نکردن به تاریخش.   وااااااااااای ساوینای نازم داشتم دیونه می شدم آخه دیشب هم از همون شیر بهت داده بودم تا صبح که هیچ اتفاقی نیافتاده بود ولی داشتم هی خودم و لعنت می فرستادم که چرا اخه...
6 بهمن 1390

شگفتی های نی نی من

  وااای که چقدر شیرین شدی عروسکم . یاد گرفتی  وقتی عروسکت و می دم دستت . میگم ساوینا بوسش کن    میگیری لپش رو ماچ میکنی... میگم بابا رو بوس کن: هر جا باشه میری پیشش بوسش می کنی . نازش می کنی. میگم ساوینا نازش کن. دستت و محکم می بری روی سرش نازش می کنی. کسی ندونه انگار می زنی تو سرش. می گم ساوینا  : بشین . می شینی.   می گم ساوینا : بیا . می یای. می گم ساوینا  :  برو . میری. می گم ساوینا : گوشات کو؟ گوشات و نشون میدی می گم ساوینا : چشات کو؟ انگشتت و میکنی تو چشات. می گم ساوینا :برو تو اتاقت بازی کن. با اون چشای نازت من و نگاه می کنی به بها...
6 بهمن 1390

نهمین دندون عسلی

                                             چند روزیه که نهمین دندان شما جوونه زده  گل مامان وقتی پالیم بودیم یک دفعه بابایی فهمید.  منم که نگاه کردم. دیدم یکی از دندون آسیای کوچیک سمت چپت دراومده *** تبریک میگم *** حالا 9 تا دندون داری و لثه ها ی دیگرت هم متورم شدن  و یکی یکی شکوفه می زنن. ***به امید خدا***   ...
6 بهمن 1390